کد خبر: ۴۶۲۴
۱۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۹

قدیمی‌ترین باغبان باغ وکیل‌آباد

سیدمحمدتقی حسینی حصار از اهالی محله وکیل آباد است. او بیش از چهاردهه سابقه کار در باغ بزرگ وکیل آباد را دارد و بسیاری از درختان این بوستان را خودش کاشته است.

محله وکیل‌آباد یا به قول مشهدی‌ها (قلعه وکیل‌آباد) یکی از محلات قدیمی مشهد است که ۱۵۰ سال قدمت دارد و به‌دلیل انتصابش به حاج حسین ملک، اعتبار و اهمیت خاصی پیدا کرده‌است. در واقع این قلعه اربابی، محل سکونت رعایایی بوده است که بر روی زمین‌ها و باغات حاج حسین ملک مشغول به کار کشاورزی و باغبانی بودند و در همین قلعه که در داخل زمین‌های حاج حسین ملک قرار داشته است، زندگی می‌کردند.

امروز که دیگر اثری از کشاورزی و زمین‌های حاصلخیز آن دوران نیست، اغلب رعایای حاج حسین ملک پیر، فرتوت و بازنشسته شده‌اند و دیگر توانایی انجام کار کشاورزی را ندارند یا به رحمت خداوند رفته و فقط نامی از آن‌ها برجای مانده است. یکی از این افراد سیدمحمدتقی حسینی حصار است.

پدر او سیدعلی از رعایای نامی و باغبان ویژه باغ وکیل‌آباد بوده و او به واسطه پدر، از کودکی مورد توجه حاج حسین ملک قرار می‌گیرد. به‌سختی شماره تلفنش را پیدا کردم، ساعت ۹ صبح در باغ وکیل‌آباد با او قرار گذاشتم. در طول مسیر، مدام در ذهنم تصویر چهره او را ترسیم می‌کردم.

خیلی کنجکاو بودم که با او روبه‌رو شوم، انتظار پیرمرد خمیده‌ای راکه داشتم با یک صورت و پیشانی پر از چین و چروک، دست و پا‌های خسته از پس سال‌ها کار و حتما نالان از بالا و پایین دنیا با ما روبه‌رو می‌شود. ولی سیدتقی ما را شگفت‌زده کرد، پیرمردی خوش‌رو با صورتی تراشیده و آراسته، سرحال و شاداب با لباس‌های تمیز، جلیقه فرم بر تن، با شالی سبز رنگ پیچیده بر سر و خندان به سمت ما آمد.

سنش زیاد است. در دهه هشتم زندگی است و ۷۶ سال از خدا عمر گرفته است. حرف برای گفتن زیاد داشت. از خاطرات پدرش درباره برج و باروی قلعه وکیل‌آباد تا بازی‌های کودکانه با فرزندان ملک و سخاوت او در برابر رعیت و عشق اول و آخرش «باغ وکیل‌آباد». نتیجه این گفتگو را در سطور بعدی خواهید خواند.

 

اولین مزدی که دریافت کردم

از بچگی شیفته کار است، هم سن و سال‌های او در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله در حال بالا و پایین پریدن و بازی‌های کودکانه هستند، اما سیدمحمدتقی سعی دارد به پدر و حاج حسین ملک بفهماند جربزه کار کردن را دارد.
خودش دراین‌باره می‌گوید: ۶، ۷ ساله بودم که همراه پدرم در محل کار حاضر شده و به او کمک می‌کردم. وی رعیت، باغبان و معتمد حاج حسین ملک بود. به‌واسطه قرابت پدرم با حاج حسین ملک، نزدیکی من نیز به او بیشتر شد. مدام دور و بر حاج حسین پرسه می‌زدم و امیدوار بودم که او کاری داشته باشد و به من بگوید.

حاج حسین متوجه این موضوع شده بود و کار‌هایی مانند جمع‌کردن سنگ از روی زمین، کندن علف‌های هرز و کار‌هایی از این دست را به من می‌سپرد و در پایان روز، ۱۰ شاهی به‌عنوان دستمزد به من پرداخت می‌کرد و می‌گفت: «این نان زحمت‌کشی است، قدرش را بدان». از دریافت مزد لذت می‌بردم و همان شد که عاشق کار باغبانی و فعالیت در کنار خانواده ملک شدم.

 

۵۵ سال با حرفه باغبانی

در باغ وکیل‌آباد که قدم می‌زنید، از هر کس که بپرسید قدیمی‌ترین باغبان باغ کیست؟ سریع به شما جواب خواهند داد، سیدتقی...

خودش در این باره می‌گوید: «از کودکی و همراه پدر به باغ وکیل‌آباد آمدم و بعد‌ها باغبان ویژه این باغ شدم. بعد از اینکه این باغ وقف عام شد، باز هم کارگران قدیمی این‌بار در قالب نیروی شهرداری به کار خود ادامه دادند. امروز بیش از ۵۵ سال است که باغبانی، حرفه من است. از این ۵۵ سال، ۴۲ سال را در خدمت شهرداری مشهد و از همه مهم‌تر درخت‌های باغ وکیل‌آباد بودم.

درختانی که برای من تداعی‌کننده دوران کودکی است. برخی از این درختان بیش از ۱۰۰ سال عمر دارند، درختانی که خدابیامرز پدر من (سیدعلی) با دست خودش کاشته است و امروز من پاسبان میراث او هستم. با اینکه سال‌ها از بازنشستگی من گذشته است و خانواده و فرزندانم از ادامه کار من ناراضی هستند، اما دل‌کندن از این باغ و خاطراتش اصلا کار ساده‌ای نیست.

بسیاری از این درختان را خودم کاشته‌ام، هرس کرده‌ام، آبیاری کرده‌ام، بار‌ها با درختان باغ هم‌کلام شده‌ام، بار‌ها از خشکیده‌شدن این درختان غصه‌دار شده و اشک ریخته‌ام. این باغ و درختانش مثل فرزندان و خانواده من است و تا جایی که رمق و توان جسمی یاری کند، خدمت به باغ وکیل‌آباد را ادامه خواهم داد.»

باغبان باغ وکیل آباد

 

هم‌بازی با بچه‌های ملک

سیدمحمدتقی حسینی‌حصار سال ۱۳۲۱ در قلعه وکیل‌آباد (محله وکیل‌آباد فعلی) به دنیا می‌آید و به واسطه باغبانی پدر در باغ حاج حسین ملک، هم‌بازی فرزندان حاج حسین ملک می‌شود.
 او در توضیح این مطلب می‌گوید: «پدرم سیدعلی حسینی، باغبان مخصوص باغ حاج‌حسین‌ملک و معتمد او بود. او در کنار باغبانی، برخی امور خانه حاج حسین ملک مانند تهیه مایحتاج خانه، آشپزی، ساخت و تعمیر خانه را انجام می‌داد و تنها کسی بود که با خیال راحت در بین اهل و عیال حاج حسین ملک رفت وآمد داشت.

گاهی اوقات من نیز که کودکی خردسال بودم، به خانه حاج حسین می‌رفتم و هم‌بازی فرزندان او می‌شدم. بچه‌های حاج حسین ملک نیز با من رفتار بسیار خوبی داشتند و با وجودی که می‌دانستند من بچه رعیت پدرشان هستم، هیچ‌گاه این موضوع را به رویم نمی‌آوردند و اسباب‌بازی‌های خودشان را که تا قبل از آن هرگز به چشم ندیده بودم، در اختیارم قرار می‌دادند.

در آن سال‌ها نظام ارباب و رعیتی طوری بود که بچه‌های خان‌ها و ارباب‌ها اجازه هم‌صحبتی و دوستی با فرزندان رعایا و خدمه را نداشتند، چون ارباب‌ها فرزند رعایا و کشاورزان را هم‌شأن و رتبه فرزندان خود نمی‌دیدند، اما فرزندان حاج حسین ملک چنین اعتقادی نداشتند و با من مثل برادر خود رفتار می‌کردند.

یادم است که در یکی از مجالس خانوادگی که تعدادی از اقوام و نزدیکان حاج حسین ملک به همراه فرزندانشان به خانه آن‌ها آمده بودند، بچه یکی از دعوت‌شدگان با دیدن من در جمع خودشان ناراحت شد و بازی را ترک کرد، اما فرزندان حاج حسین ملک من را به‌عنوان دوست خانوادگی خود معرفی کرده و آن‌ها نیز مجبور به پذیرش من در بازی و جمع خودشان شدند.»

 

قلعه اربابی وکیل‌آباد

قدیمی‌ترین باغبان باغ وکیل‌آباد، از زمان تولد تاکنون که بیش از ۷۶ سال گذشته در قلعه وکیل‌آباد ساکن است، قلعه‌ای که برج و باروی محکمی داشته است.
وی به نقل از قدیمی‌های محله و خاطرات پدرش در وصف قلعه وکیل‌آباد می‌گوید: «بنای اولیه قلعه وکیل‌آباد حدود ۱۵۰ سال قبل به دستور پدر حاج‌حسین‌ملک (محمدکاظم‌ملک‌التجار) ساخته شد، این مکان دارای دو قلعه بوده است که قلعه اربابی در وسط و داخل قلعه وکیل‌آباد قرار داشت. این قلعه دارای یک ساختمان بزرگ دوطبقه با تزئینات، گچ‌بری‌ها و ستون‌های بزرگ چوبی تراشیده شده بود و خانواده حاج حسین ملک بخشی از سال را در آن ساکن بودند.

در اطراف این عمارت اربابی، چند خانه یک طبقه دیگر نیز قرار داشت که محل سکونت مشاور، داروغه، دشتبان و دارو دسته وابسته به آن‌ها بود، چون حاج حسین ملک علاوه‌براین عمارت اربابی، دو خانه دیگر، یکی در باغ وکیل‌آباد و دیگری در جوار باغ ملی داشت، به همین دلیل این عمارت اربابی چند ماه از سال خالی بود و مشاور حاج حسین ملک به‌عنوان جانشین وی رسیدگی به امور این خانه را برعهده داشت و حتی گاهی اوقات اجازه سکونت در آن را نیز پیدا می‌کرد.

اطراف عمارت اربابی و خانه‌های خدم و حشم ارباب دیواری کشیده و به وسیله این دیوار، عمارت اربابی را از بخش رعیت‌نشین جدا کرده بودند. در واقع این عمارت اربابی قلعه‌ای کوچک در داخل قلعه‌ای بزرگ‌تر بود. در اطراف این قلعه اربابی نیز خانه رعایای حاج حسین ملک قرار داشت. این رعایا به همراه خانواده، دام و احشام خود در خانه‌های کوچک و ساده که بخشی از آن مخصوص سکونت خانواده و بخشی نیز برای نگهداری احشام بود، زندگی می‌کردند.

این رعایا که گاهی اوقات به ۶۰ تا ۷۰ خانوار می‌رسیدند، بر روی زمین‌های حاج حسین ملک که از زیر پای بند گلستان تا حوالی فلکه پارک امروز ادامه داشت، کشت‌وکار می‌کردند. اطراف خانه‌های رعایا نیز دیوار‌های چندمتری همراه با چند برج قرار داشت. این قلعه که به قلعه وکیل‌آباد معروف بود برای حفاظت جان روستاییان و اموال آن‌ها از دست دزدان و سارقان بود. قلعه وکیل‌آباد دارای در بزرگی بود که هر شب بسته می‌شد و صبح روز بعد دوباره باز می‌شد. مسئول در قلعه مراقب بود که فرد ناشناس و مشکوکی وارد قلعه نشود.

درگذشته‌های دور به‌ویژه در اواخر دوره قاجار (دوره احمدشاهی) که ناامنی و راهزنی رواج زیادی پیدا کرده بود، اهالی داخل قلعه با نگهبانی شبانه‌روزی در داخل برج‌های قلعه هرگونه رفت و آمد مشکوکی را زیر نظر داشتند و اهالی خود را برای دفاع از قلعه در برابر دشمنان آماده کرده بودند.»

 

استقرار روس‌ها در باغ وکیل‌آباد

روس‌ها از جمله مهاجمان به قلعه وکیل‌آباد بودند که ماجرای تهدید و حمله آن‌ها به قلعه وکیل‌آباد و استقرارشان در باغ وکیل‌آباد مشهور است.

سیدمحمدتقی‌حسینی این ماجرا را به نقل از پدرش این‌گونه بیان می‌کند: «در بهار سال ۱۳۲۱ یک روز صبح که اهالی قلعه هنوز درخواب بودند، با صدای فریاد‌ها و کوبیدن‌های شدید در قلعه از خواب بیدار می‌شوند، چند نفر از اهالی به بالای برج قلعه می‌روند تا اوضاع را بررسی کنند، درکنار در قلعه تعدادی از سربازان روس با عصبانیت در حال داد و فریاد بودند و با قنداق‌های تفنگ به در قلعه می‌زدند. مشاور ارباب که متوجه زبان روس‌ها نشده بود، با اشاره دست از آن‌ها می‌پرسد که چه می‌خواهند.

یکی از سربازان روسی که تا حدودی به زبان فارسی آشنا بود با کلمات دست‌وپا شکسته می‌گوید که آن‌ها تشنه و گرسنه هستند و قدری غذا می‌خواهند. مشاور ارباب با چند نفر از بزرگان قلعه درباره این خواسته روس‌ها گفتگو می‌کند و قرار بر این می‌شود که برای آن‌ها غذایی تهیه کنند، اما اجازه ورود روس‌ها به قلعه را ندهند.

با این توافق مشاور ارباب به همان سرباز روس (فارسی‌زبان) گفت: سرباز‌ها را از جلو در قلعه دور کنید و در جای دورتری مستقر شوید تا برایتان غذا بیاورند. سرباز‌های روس نیز با این‌کار موافقت کردند و چند کیلومتر آن‌طرف‌تر در زیر درختان توت مستقر می‌شوند. بعد از دورشدن روس‌ها، چند نفر از اهالی قلعه به همراه مشاور حاج حسین ملک، مقداری نان و غذا را سوار بر الاغی کرده و برای سربازان روس می‌برند.

مشاور به روس‌ها می‌فهماند که این غذا به رسم میهمان‌نوازی ایرانیان است و دیگر خبری از پیش‌کشی و غذای مجانی نیست، اما روس‌ها متوجه سخنان مشاور نشده بودند و بعدازظهر همان روز یا روز بعد دوباره به در قلعه آمده و تقاضای غذا و آب می‌کنند، وقتی با جواب منفی اهالی روبه‌رو می‌شوند شروع به تهدید می‌کنند، اما اهالی قلعه زیر بار نمی‌روند، سربازان روس که از گرفتن غذا ناامید شده‌بودند به دنبال تهیه غذا از راه دیگری می‌روند.

بعد از این ماجرا روس‌ها چند ماهی را در باغ وکیل‌آباد مستقر شدند و دیگر به‌سراغ اهالی نیامدند. البته تا زمانی که روس‌ها در این مکان حضور داشتند، بیرون رفتن خانم‌ها برای کار در مزرعه ممنوع شده بود و مردان همه کار‌های کشاورزی را انجام می‌دادند.»

 

بخشندگی حاج حسین ملک

حاج حسین ملک برخلاف دیگر ارباب‌های زمان خود که به ظلم و شکنجه معروف بودند، انسان بخشنده‌ای بود و همیشه به افراد نیازمندی که به حضورش می‌آمدند، کمک می‌کرد.

هم‌بازی کودکی فرزندان حسین ملک که مدت‌های زیادی را درخدمت وی بود بر این مطلب صحه گذاشته و می‌گوید: «حاج حسین ملک انسان بخشنده و خیری بود و اگر کسی به او مراجعه می‌کرد، ناامید برنمی‌گشت. یکی از داروغه‌های حاج حسین ملک، محمدخان نامی بود، او آدم بسیار خشن و سنگدلی بود و با رعایا رفتار بسیار بدی داشت، یک‌سال که به دلیل کم‌آبی قنات، محصول کشاورزی رعایا خیلی کم شده‌بود و رعایا برای مخارج زندگی دچار مشکل شدید شده بودند، چند نفر از نمایندگان رعایا به دیدن محمد خان رفتند و از او خواستند که سهم سالانه ارباب را از آن‌ها نگیرد، تا بتوانند سر و سامانی به زندگی‌شان بدهند، اما محمدخان مخالفت کرده و با فحاشی و زور از کشاورزان می‌خواهد که سهم ارباب را پرداخت کنند.

اهالی قلعه که از کمک و یاری او ناامید شده بودند، برنامه‌ای می‌چینند و با همان لباس‌های کهنه و پاره همگی برای دیدن حاج حسین ملک به باغ وکیل‌آباد می‌روند. اتفاقا در همان روز حاج حسین میهمانی بزرگی داشت و آدم‌های مهمی در باغ وکیل‌آباد جمع شده بودند.

حاج حسین ملک با دیدن سر و وضع رعایا دلیل این وضعیت را می‌پرسد و آن‌ها نیز ماجرای کمبود محصول و ظلم محمدخان را بیان می‌کنند. حاج حسین ملک بلافاصله محمدخان را به حضور می‌طلبد و بعد از کلی سرزنش و دعوا به محمدخان حکم می‌کند که هرچه اهالی نیاز دارند در اختیارشان قرار دهد، او همچنین دستور می‌دهد سهمیه سالانه ارباب از زمین‌ها را در همان سال ببخشند.

حاج حسین ملک حتی زمانی که چند نفر از نمایندگان فرهنگی برای گرفتن زمین و ساخت خانه برای معلمان بدون خانه رفته بودند، بخشی از زمین‌های حاشیه بولوار وکیل‌آباد را با قطعات ۲۵۰، ۳۰۰ و ۵۰۰ متری در اختیار معلمان، فرهنگیان و اداره آموزش و پرورش وقت قرار می‌دهد که بولوار دانش‌آموز و دانشجوی امروز بخشی از آن است.

حاج حسین ملک با رعایا و کشاورزان خود نیز مهربان و بخشنده بود و قبل از مرگش به پیشکار خودش دستور داد که خانه‌هایی را که رعایایش در آن ساکن هستند به نام خودشان بزند و سندش را در اختیار آن‌ها قرار دهد. با وجود این همه بخشندگی، حاج حسین‌ملک از دادن هرگونه زمین یا امتیازی به افراد زورگو و قلدر جلوگیری می‌کرد، حتی یکی دومرتبه نیز که شاه و خانواده‌اش به باغ وکیل‌آباد آمده بودند، با دیدن آن همه زیبایی و درختان تنومند، شاه رو به حاج حسین ملک کرده و با گفتن این جمله که چه باغ قشنگی است به خیال خود به دنبال پیش‌کشی باغ از طرف حاج حسین ملک بود، اما حاج حسین ملک نیز که از میل باطنی شاه آگاه بود، با گفتن این جمله که برای آبادانی این باغ زحمات زیادی کشیده شده است، از پیش‌کشی باغ وکیل‌آباد به شاه خودداری می‌کند.»

 

وقف عمومی باغ وکیل‌آباد

یکی از وقف‌های بزرگ حاج حسین ملک وقف عمومی باغ وکیل‌آباد برای عموم مردم مشهد است، باغی که قدمتی صدساله دارد.
رعیت و باغبان حاج حسین ملک دراین‌باره می‌گوید: «باغ وکیل‌آباد قبل از آنکه در سال ۱۳۴۸ وقف عمومی شود، به‌عنوان ملک شخصی مورد استفاده حاج حسین ملک قرار می‌گرفت، در وسط باغ خانه‌ای قرار داشت که البته هنوز هم وجود دارد و به موزه تبدیل شده است که خانواده حاج حسین ملک چندماهی از سال را در آن ساکن بودند.

بیشتر میهمانی‌های خانوادگی و مراسم بزرگ رسمی در این باغ برگزار می‌شد، باوجوداین در همان زمان مردم مشهد به دلیل نداشتن محل تفریحی مناسب، روز‌های تعطیل برای تفریح به باغ وکیل‌آباد می‌آمدند و ساعات خوشی را در این باغ می‌گذراندند.

حاج حسین ملک نیز به‌عنوان مالک باغ مانع حضور خانواده‌های مشهدی نمی‌شد، بعد از گذشت چندین سال کم‌کم این محل به یکی از تفرجگاه‌های مردم مشهد تبدیل شد، سرانجام نیز حاج حسین ملک درسال ۱۳۴۸ باغ وکیل‌آباد را به صورت وقف عمومی به‌عنوان تفرجگاه مردم مشهد در اختیار شهرداری مشهد قرار داد با این شرط که باغبان‌ها و کارگران مشغول در باغ را بیرون نکنند و تا زمان بازنشستگی در داخل باغ مشغول باشند، در حال حاضر تنها کسی که از باغبان‌های قدیمی باقی مانده‌است، من هستم. با وجودی که سن وسال زیادی دارم و فرزندانم به خاطر حفظ سلامتی‌ام مخالف ادامه کار کردنم در باغ وکیل‌آباد هستند، بازنشست نشده‌ام و تا زمانی که قدرت و توان جسمی داشته باشم رسیدگی و مراقبت از درختان را ادامه خواهم داد.»

 

شله‌پز ماهر

سیدمحمدتقی حسینی علاوه‌بر باغبانی در یک حرفه دیگر که آشپزی باشد نیز خبره بوده و این را نیز از پدرش آموخته است. در بیشتر مراسم‌ها مانند عاشورا و تاسوعا در حسینیه حضور پیدا کرده و تبحر ویژه‌ای در شله‌پزی دارد.
خودش دراین‌باره می‌گوید: «در محله وکیل‌آباد آیین برگزاری مراسم عاشورا و تاسوعا خیلی پرحرارت و پرجنب و جوش برگزار می‌شود و اهالی هرطور که می‌توانند با هر بضاعت مالی در مراسم عزاداری امام حسین (ع) دخیل می‌شوند. من هم از آنجایی که آشپزی را از پدر خود آموخته‌ام، سعی می‌کنم هر آنچه در توان دارم برای پذیرایی بهتر از مهمانان اباعبدا... به کار ببندم.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44